English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3301 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
It never occurred again دیگر اتفاق نیفتاد.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
chip U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> U به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
conversion U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling U روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered U جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
chanced U اتفاق
coincidences U اتفاق
event U اتفاق
chance U اتفاق
togetherness U اتفاق
cases U اتفاق
case U اتفاق
events U اتفاق
leagues U اتفاق
joinder U اتفاق
confederacies U اتفاق
occurence U اتفاق
flukes U اتفاق
lague U اتفاق
fluke U اتفاق
accident U اتفاق
accidents U اتفاق
togtherness U اتفاق
league U اتفاق
confederacy U اتفاق
chances U اتفاق
chancing U اتفاق
confederations U اتفاق
happenings U اتفاق
accidentalness U اتفاق
accidentalism U اتفاق
accidence U اتفاق
unity U اتفاق
federal U اتفاق
hap U اتفاق
occurrences U اتفاق
coincidence U اتفاق
happening U اتفاق
fortuity U اتفاق
occurrence U اتفاق
confederation U اتفاق
shifts U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
disunion U عدم اتفاق
occurred U اتفاق افتادن
casualist U معتقد به اتفاق
occur U اتفاق افتادن
occurred <past-p.> U اتفاق افتاده
occurring U اتفاق افتادن
it happened U اتفاق افتاد
fall out U اتفاق افتادن
incidentally <adv.> U برحسب اتفاق
happened <past-p.> U اتفاق افتاده
Accompanied by. Together with . U به اتفاق (همراه )
unison U اتحاد اتفاق
tide U اتفاق افتادن
occurs U اتفاق افتادن
Accidentally . By chance. U بر حسب اتفاق
fortuitously <adv.> U برحسب اتفاق
come about U اتفاق افتادن
come to pass U اتفاق افتادن
acts of God U اتفاق قهری
renewal of the convention U تجدید اتفاق
unanimity U اتفاق اراء
chancing U اتفاق افتادن
confederative U اتفاق کننده
consensus of opinion U اتفاق اراء
at random <adv.> U برحسب اتفاق
befall U اتفاق افتادن
hap U اتفاق افتادن
act of God U اتفاق قهری
consensus U اتفاق اراء
coincidentally <adv.> U برحسب اتفاق
by hazard <adv.> U برحسب اتفاق
by happenstance <adv.> U برحسب اتفاق
by chance <adv.> U برحسب اتفاق
by a coincidence <adv.> U برحسب اتفاق
by accident <adv.> U برحسب اتفاق
as it happens <adv.> U برحسب اتفاق
accidently <adv.> U برحسب اتفاق
accidentally <adv.> U برحسب اتفاق
to be played out [enacted] U اتفاق افتادن
by a unanimous U به اتفاق اراء
befalling U اتفاق افتادن
befalls U اتفاق افتادن
befell U اتفاق افتادن
fortuitism U عقیده به اتفاق
chance U اتفاق افتادن
supervention U اتفاق ناگهانی
betide U اتفاق افتادن
by a unanimity vote U به اتفاق اراء
unanimously U به اتفاق اراء
chances U اتفاق افتادن
chanced U اتفاق افتادن
to play itself out U اتفاق افتادن
befallen U اتفاق افتادن
metafile U 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
happens U رخ دادن اتفاق افتادن
fortunes U اتفاق افتادن مقدرکردن
consentaneous U دارای اتفاق اراء
happen U رخ دادن اتفاق افتادن
unanimity U اتفاق ارا هم اوازی
What a coincidence ! U چه تصادف ( اتفاق )عجیبی
happened U رخ دادن اتفاق افتادن
fortune U اتفاق افتادن مقدرکردن
previously U زودتر اتفاق افتادن
occurred U رخ دادن یا اتفاق افتادن
in the wind <idiom> U بزودی اتفاق افتادن
way the wind blows <idiom> U چیزی که اتفاق میافتد
as one man U به اتفاق مانند یک مرد
sure thing <idiom> U حتما اتفاق افتادن
fortuitously U برحسب اتفاق اتفاقا
occur U رخ دادن یا اتفاق افتادن
by chance U برحسب اتفاق یاتصادف
hold breath U منتظر یک اتفاق بودن
occurring U رخ دادن یا اتفاق افتادن
it is of frequent U بسیار اتفاق میافتد
allopatric U جداگانه اتفاق افتاده
it is bound to nappen U مقدراست اتفاق بیافتد
occurs U رخ دادن یا اتفاق افتادن
he had no more no to say U دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
hazards U اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
give U اتفاق افتادن فدا کردن
coinciding U دریک زمان اتفاق افتادن
immediate U آنچه یکباره اتفاق افتد
leaguer U عضو مجمع اتفاق ملل
common U آنچه اغلب اتفاق میافتد
commoners U آنچه اغلب اتفاق میافتد
commonest U آنچه اغلب اتفاق میافتد
gives U اتفاق افتادن فدا کردن
giving U اتفاق افتادن فدا کردن
hazarding U اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazarded U اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
coincided U دریک زمان اتفاق افتادن
bay U چه قبل اتفاق افتاده است
Accidents wI'll happen . U جلوی اتفاق رانتوان گرفت
coincide U دریک زمان اتفاق افتادن
hazard U اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
coincides U دریک زمان اتفاق افتادن
accidental U آنچه تصادفی اتفاق افتاده است
incidents U ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
Should anything happen to me, ... <idiom> U اگر اتفاق بدی افتاد برای من ...
combinatorial explosion U موقعیتی که به هنگام حل مسئله اتفاق میافتد
It took place under my very eyes. U درست جلوی چشمم اتفاق افتاد
It's Lombard Street to a China orange. <idiom> U بطور قطع [حتما] اتفاق می افتد.
incident U ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
cry over spilt milk <idiom> U شکایت وناله از چیزی که بتازگی اتفاق افتاده
contingent annuity U پرداخت مقرری به علت اتفاق غیر مترقبه
There's no danger of that happening again. U خطری وجود ندارد که آن دوباره اتفاق بیافته.
interrupts U توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
interrupting U توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
interrupt U توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
HTML U مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
concert of europe U اتفاق دولت بزرگ اروپا نسبت به مسائل سیاسی
trans shipment U انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
data logging U ضبط دادههای مربوط به حوادثی که در زمانهای متوالی اتفاق می افتند
flukes U یکنوع ماهی پهن دارای دو انتهای نوک تیز اصابت اتفاق
Can count on the fingers of one hand <idiom> U رخ دادن اتفاقی به تعداد انگشتان دست [اتفاق نادر و به دفعات محدود]
fluke U یکنوع ماهی پهن دارای دو انتهای نوک تیز اصابت اتفاق
protocols U خلاصه مذاکرات معاهده و اتفاق نسخه اول و اصلی مقاوله نامه مقدماتی
cyclic U دستیابی به اطلاع ذخیره شده که فقط در یک نقط ه مشخص در حلقه اتفاق میافتد
protocol U خلاصه مذاکرات معاهده و اتفاق نسخه اول و اصلی مقاوله نامه مقدماتی
latest event time U دیرترین زمانیکه تا ان زمان یک واقعه میتواند اتفاق بیافتد بدون انکه مدت اجرای پروژه طولانی تر گردد
russian revolution U وقایعی که در فاصله سالهای 5091 تا 7191 درروسیه اتفاق افتاد و بالاخره به تشکیل دولت سوسیالیستی در ان کشور منجر شد
coincidence element U مدار الکترونیکی که یک سیگنال خروجی تولید میکند وقتی که دو ورودی همزمان اتفاق میافتد یا دو کلمه دودویی معادل باشند
coincidence circuit U مدار الکترونیکی که یک سیگنال خروجی تولید میکند وقتی که دو ورودی همزمان اتفاق میافتد یا دو کلمه دودویی معادل باشند
french revolution U انقلابی که درسال 9871 در فرانسه اتفاق افتاد و باعث امحاء سیستم فئودالی و انتقال قدرت حاکمه به طبقه بورژوا شد
coalitions U مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
coalition U مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
alternatives U دیگر
again U دیگر
one an other U یک دیگر
anymore U دیگر
another U دیگر
thence U دیگر
alternative U شق دیگر
alternative U دیگر
alternatives U شق دیگر
from one another <adv.> U از هم دیگر
furthers U دیگر
secus U از دیگر سو
other U دیگر
no more U دیگر نه
others U دیگر
next U دیگر
else U دیگر
furthering U دیگر
furthered U دیگر
from each other <adv.> U از هم دیگر
of one another <adv.> U از هم دیگر
of each other <adv.> U از هم دیگر
he is no more U او دیگر
further U دیگر
another U شخص دیگر
Recent search history Forum search
1popsicle
1مرض سینه وبغل
2تعریف فونتیک چیست؟
2Let me know when you're done.. (kiss) Im gonna get ready for you!
1معنی lead lag compensator
2transmembrane
1playing the game در مورد انجام ورزش چه معنی میدهد
1Current passworda
2single gas
1cartridge
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com